دل نازک من
کاش امشب که دل نازک من مثل آن شیشه مغرور شکست عابری خنده کنان می آمد تکه ی کوچکی از آن می برد مرحمی بر دل تنگم میشد..... ولی امشی دیدم ....هیچ کس هیچ نگفت ، قصه ام را نشنید ....تکه تکه شدنش را حتی هیچ چشمی ندید ... از خودم میپرسم ارزش قلب من از شیشه کوچک پنجره هم کمتر بود.... من مثل آن شیشه مغرور شکست عابری خنده کنان می آمد تکه ی کوچکی از آن می برد مرحمی بر دل تنگم میشد..... ولی امشی دیدم ....هیچ کس هیچ نگفت ، قصه ام را نشنید ....تکه تکه شدنش را حتی هیچ چشمی ندید ... از خودم میپرسم ارزش قلب من از شیشه کوچک پنجره هم کمتر بود....
نویسنده :
مامان سمانه
1:28